چرا کودکي براي همه ما خاطره انگيز است؟ و حتي خاطرات تلخش ما را به ياد «بودنمان» مي اندازد؟
آيا به خاطر اين نيست که يادگيري هاي کودکي معني دار، پراحساس و همراه با تجربه هاي هدف است؟ انسان از اوان کودکي کنجکاوي خاصي نسبت به شناخت بيرون و درون خود دارد. در اين راستا با محيط درگيري حسي پيدا مي کند.
با نوع ارتباطي که با دنياي جالب و پر از سوال خود دارد به تدريج حس تعلق مسووليت پذيري توانايي حل مشکلا ت و تصميم گيري به دست مي آورد و ياد مي گيرد.
براي هر دانش آموز «يادگيري» تجربه اي طبيعي و لذت بخش است. چه مي شود که اين لذت با ورود او به مدرسه تبديل به يک «مساله» مي گردد و مرتب بايد براي حل آن چاره انديشي کرد؟ آيا غير از اين است که ما معلمان با تلا ش خودمان و گرفتن قدرت فعاليت از دانش آموز يادگيري را براي او مصنوعي و مشکل مي کنيم؟
روش هاي فعلي ما معلمان، بيشتر در جهت تقويت وظيفه کم اهميت تر مغز يعني «حافظه» تلا ش مي کند و از هدف اصلي خود که «تفکر» مي باشد دور افتاده است.
در آموزش و پرورش متکي به حافظه که بحث کمتري در کلا س به منظور بالا رفتن شناخت و قدرت درک دانش آموزان صورت مي گيرد هرچند ممکن است فراگير به آزمون ها پاسخ صحيح بدهد ولي به علت آنکه ما شناخت کافي از تفاوت هاي فردي و استعدادهاي ذاتي دانش آموز نداريم، استعدادهاي ذاتي او شکوفا نمي شود و آنچه بيش از همه دانش آموز را از نيل به هدف باز مي دارد اعتمادي به خود و نيروهاي پويايي درونش براي رشد و پيشرفت است.
امروزه نقش تعليم و تربيت در اصلا ح فرد و جامعه چنان بارز است که هيچ کشوري را در جهان نمي توان يافت که بدون بهره مندي از آن توانسته باشد به مراحلي از رشد و توسعه به ويژه در حل مسائل و مشکلا ت اجتماعي خود دست يابد. لذا توجه به تفاوت هاي فردي و کشف استعدادها در دانش آموزان امري است حياتي که مي بايست به وسيله نهادهاي تربيتي و در درجه اول از طرف خانواده و مدرسه صورت گيرد. خانواده به عنوان اولين نهاد اجتماعي است که کودک در آن رشد مي يابد و به سن مدرسه مي رسد.
اگر خانواده در دوران کودکي به کودک توجه لا زم را بکند و به رشد جسماني و روحي و عاطفي او توجهات لا زم را مبذول کند وقتي او وارد مدرسه مي شود به راحتي مي تواند تعليم پذير باشد. ولي امروزه به علت اينکه توانايي هاي مالي خانواده هاي کم درآمد در سطح متعادل نيستند، کودکان اين خانواده ها در دوران کودکي با سو»تغذيه و فقر عاطفي روحي و رواني روبه رو مي شوند و چنانکه اين کودکان به مدرسه پا مي گذارند نمي توانند خود را پابه پاي ديگر همکلا سيان خود در يادگيري به جلو بکشند و در نتيجه هميشه يک تفاوت فاحش در يادگيري اين کودکان با ديگر همکلا سيان به وجود مي آيد و اين امر کار را بر مربيان آموزشي سخت مي کند.
تفاوت هاي فردي پيش از آنکه در يافته هاي پژوهش ها جستجو گردد بايد در خود انسان ديده شود. نخست آنچه انسان ها را از هم متفاوت مي سازد عامل وراثت است.
هر کس با رديفي از ويژگي ها زاده مي شود که با خصوصيات فرد ديگر يکسان نيست. عامل ديگري که سبب تفاوت در بين انسان ها مي شود محيط است. محيطي طبيعي و اجتماعي ويژگي هايي را در فرد پديد مي آورد و شخصيت او را شکل مي دهد.
نخستين بار سرفرانسيس گالتون به وجود تفاوت هاي فردي توجه کرد. اولين کار گالتون براي روانشناسي نبوغ ارثي او بود. اساس فکري او اين بود که مردان برجسته فرزندان برجسته مي آورند. انديشه گالتون در زمينه تفاوت هاي فردي منشا خدمات ارزنده براي آموزش و پرورش شد.
نقش تعليم و تربيت در دنياي امروز: امروزه بر همگان روشن است که سرچشمه تمام تحولا ت و نوآوري هاي آموزشي در جامعه، تجارب و نتايج تحقيقات علمي و عملي دانشمندان و صاحب نظران علوم اجتماعي وعلوم تربيتي است. لذا در نگرش هاي جديد آموزشي مدرسه براي دانش آموزان است، نه دانش آموزان براي مدرسه و توجه کردن به تفاوت هاي فرد در يادگيري با در نظر گرفتن رغبت ها و پرورش عواطف و استعدادها در درجه اول مهمتر از دانشي است که بايد فرد ياد بگيرد. در اين ميان مدرسه مهمترين جايي است که مي تواند در آن جا مورد ارزشيابي و آزمايش قرار گيرد و آنچه حائز اهميت است و مي تواند به آنچه گفته شد جامه عمل بپوشاند يادگيري است.
استفاده از وسايل کمک آموزشي:
يادگيري امري بسيار پيچيده و مستلزم دخالت عوامل متعدد است و زماني اتفاق مي افتد که اين عوامل در کنار هم باشند. امر يادگيري در محيط کلا س به طور اخص داراي اهميت و حساسيت بيشتري است. محيط کلا س به سبب تفاوت اساسي با محيط بيروني نيازمند دقت و توجه فراوان تر است.
در کلا س درس عوامل اساسي دخيل در امر يادگيري عبارتند از: وضع جسمي روحي علمي و شخصيتي معلم محتواي منابع آموزشي قوانين و مقررات آموزشي، فضاي آموزشي و وسايل کمک آموزشي که توجه به اين عوامل مي تواند جريان يادگيري دانش آموزان را تسريع بخشد. به عنوان مثال استفاده از وسايل کمک آموزشي از طرف معلم در جريان تدريس باعث مي شود که مطالب مطرح شده در ساخت شناختي دانش آموزان جا بگيرد و دانش آموزان به يادگيري معني دار نائل شوند.
ولي متاسفانه استفاده منظم و اصولي از وسايل کمک آموزشي تحت هر عنوان در مدرسه به بوته فراموشي سپرده مي شود و اغلب عدم استفاده از وسايل کمک آموزشي را از طريق کمبود وقت و نبود وسايل توجيه مي کنيم. ولي اگر کمي دقت کنيم ممکن است يک وسيله ساده با توجه به شرايط و موقعيت خاص و به عنوان وسيله کمک آموزشي مورد استفاده قرار گيرد و اثرات مثبت فراواني در يادگيري دانش آموزان ايجاد کند.
طبق بررسي هاي کارشناسان مسائل آموزشي و تربيتي 75درصد يادگيري از طريق کاربرد حس بينايي انجام مي شود بنابراين چون درصد يادگيري در حس بينايي از ديگر حواس بالا ست لذا اين امر به خوبي جايگاه استفاده از وسايل کمک آموزشي را نمايان مي سازد.
با توجه به اينکه دانش آموزاني که در يک کلا س درس حضور دارند داراي علا يق و استعدادهاي متفاوت هستند، لذا معلم در تدريس که «عبارت است از تعامل يا رفتار معلم و شاگرد براساس طرح منظم و هدفدار معلم به منظور تغيير مطلوب در رفتار شاگرد» بايد به انتخاب بهترين روش تدريس که بتوان اکثريت دانش آموزان را به تفکر واداشت، اقدام کند. البته ناگفته نماند که هيچ يک از روش هاي تدريس مخالف خوب يا بد نيستند بلکه نحوه و شرايط استفاده از آنهاست که باعث قوت يا ضعفشان مي شود. لذا معلم بايد با توجه به هدف هاي آموزشي - محتواي درس، نيازها و علا يق دانش آموزان و امکانات موجود و تراکم دانش آموزان، مناسب ترين شيوه را براي تدريس مطلوب انتخاب کند. توجه به ساختار شخصيت و استعداد توانايي هاي ذاتي و آموخته هاي قبلي دانش آموزان موجب شکل گيري سبک هاي مختلف يادگيري مي شود.
اين حقيقت را بايد پذيرفت که تربيت و پرورش انسان که وظيفه اصلي آموزش و پرورش است نيازمند نظم و اجراي صحيح و دقيق و مدبرانه برنامه هاي آموزشي است و آنچه ما را در اين راستا بهتر و سريع تر به هدف مطلوب مي تواند برساند همانا توجه کردن به آموزش درست و اصولي معلمان و سرمايه گذاري روي نگرش، دانش و مهارت آنهاست و ايجاد فرصت تحقيق و مطالعه براي معلمين است. فرصتي که اکثريت به اتفاق معلمين از آن به علت گرفتاري هاي مالي و اقتصادي بي بهره هستند.